چهارپاره های لگدنخورده(قسمت سوم)
دوبیتی های زیر در بهار عمر سروده شده است و هنوز لگد نخورده است،تا نظر شما چه باشد:
باغ بعثت
به دریا رو که تا گوهر ببینی
شکار خوب سیمین بَر ببینی
بیا شو معتکف در باغِ بعثت
که صد دامن گل باور بببنی
سرود عاشقی
بهارعاشقی، دل را نشان کرد
گل آورد و دل ما را جوان کرد
سرود عاشقی سر کن چو قمری
بهاران گر رود چون می توان کرد؟
شبنم عشق
چو اسفند ، روی آتش ، بی قرارم
در این برهه که بحران بهارم
گل صبرم شده از تشنگی زرد
دعا کن عشق من ! نم نم ببارم.
دل شکسته
گل سرخ و سفید و ارغوانی
بود عشق تو عین زندگانی
تو را با خارهایت می پرستم
دل بشکسته را دریاب، آنی!
مرغ اسیر
خوش آن مرغی که در وقت اسیری
ننالد از سیه بختی و پیری
من آن مرغ اسیر « غم نصیبم »
سراغ از من نگارا چون نگیری؟
حیا و پایداری
بهار آمد، کنار نهر جاری
دلم می کرد دایم بی قراری
نشستم گوشه ای ، بهر تماشا
ندیدم جز حیا و پایداری
نجابت
زقدّ ســـرو او پروا نـکردم
شدم مرغی، کنارش لانه کردم
ولی گنج نجابت بود و عفّت
ادب را نذر آن آستانه کردم
داروی عشق مرا با پاسخی مثبت، صدا کرد غمم برد و قیود از پام، وا کرد مرا چون دید بیمار از غم عشق ز عنّاب لبش دردم دوا کرد. سرشک غم ز دست دلبر شیدای مستم نه کاری از زبان آید نه دستم سرشک غم به پایش می فشانم به من خندد که من دیوانه هستم. حرف جدایی زمانی بود ، من مدهوش و او مست که از من رشته ی پیوند بُگسَست در آن لحظه که گفت: از من جدا شو! دلم از سینه ام افتاد و بشکست. آب شیرین و شور نگارینم کنار چشمه ی نور میان عدّه ای شیدا و مخمور نشسته بود و یک یک آب می داد به آن ها آب شیرین و به من شور! کمی آهسته تر! کمی آهسته تر، دنیا همین است غم و درد و جدایی در کمین است شتاب تو مگر جز صید دنیاست؟ ببین ! قارون چرا زیر زمین است؟ یاد یار گرو مانده دلم پیش نگاری که وی دور است از من روزگاری ندارد هیچ الفت بامن امّا به یادش هستم ایام بهاری.